حرف شهروند
حرف شهروند👇👇👇
دستان پینه بسته پدرم را دوست دارم
پدرم بعد خواندن نماز صبح به بیرون از خانه میرود برای جمع آوریه پول حلال وشبها وقتی من خوابم از نوازش دستان پینه بسته اش میفهمم که آمده است.
اخر پدرم کارگر است صبح تا شب باید کارکند تا خرج مخارج زندگی و داروهای مادرم را تهیه کند.
هم کلاسیهایم از روزگارشان میگویند
از زندگی های بهشتی شان
نمیدانم زندگی چگونه است ولی خوب میدانم این زندگی که ما میکنیم زندگی نیست.
———————————-
کودکان قربانی نیستن حواسمان به رفتارمان باشد،او نخواسته که پدرش کارگر باشد وکارگر نخواسته ضعیف باشد.
(نوشته بالا تخیلات نیست بلکه تمام واقعیس)
کاش بجای خرجهای اضافی حواسمان به کودکان مظلوم باشد.
✍مصطفی جمهوری
عصر گناباد
@asregonabad97
وب سایت
http://asregonabad.ir