روز جهانی صلح…
روز جهانی صلح
قسمت اول
«صلح» معنایش زیبا و دلفریب و واژه انتخابشده برای بیانش، خوشلفظ و پرطمطراق است و البته حواشی، دردسرها و فریبهای دوروبر هر واژه و مفهومی اینچنینی، به تعبیر «فرانتس کافکا»، نویسنده و اندیشمند فرانسوی، بیشتر از بقیه کلمات است. شاید به دلیل همین حاشیهداشتنها، دردسرها، فرصت و تهدیدهای آن است که هنوز چیزی با مفهوم واقعی «صلح»، فرصت تولد نیافته است. مطالبه صلح به معنای حقیقی، نهتنها دوری موقت از جنگ و منازعه یا آتشبس بلکه بهمعنای وسیعتر، پایان همیشگی آن است. این خواستن و طلب، تاریخچهای دستکم به اندازه وجود انسان متمدن و یکجانشین دارد. پس از دوران «کمون اولیه» نظام مالکیت انسان، نزاع بر سر «داشتن» آغاز شد و تاکنون بیوقفه اما با فرازوفرود به حیات بدچهره و کریه خود ادامه داده است. اخیرا چشم آدمی به جمال جنگ و نه صلح، علاوه بر فضای ملموس آسمان و زمین، به وجود آن در آسمان نادیدنی دنیای مجاز هم روشن شده است. این دیگر آنقدر نوبرانه، مخرب و ناشناخته است که بنبستی وحشتزا و بدون نوری از امید میآفریند. پس به من اجازه بدهید اگرچه شاید منطقی اما مأیوسانه به مسئله نگاه کنم و بگویم این عدم تحقق در بستر زمانی چنین طولانی، بهمعنای دستنیافتنیبودن همیشگی آن است. «اریک فروم» در کتاب «آیا انسان پیروز خواهد شد» به نفی خطابه معروف «ویلیام فاکنر» و یقین او از پیروزی و بقای نوع بشر میپردازد. با نگاهی به اتفاقها و کنشهای سیاسی- اجتماعی اخیر، سخن فروم را منطبق بر آیندهای که در انتظار نوع بشر است، میبینیم و به تردید او برای این رستگاری انسانی احترام میگذاریم. دستکم درباره رسیدن به سعادت در ساحت صلح و دوستی پایدار اینچنین مینماید. با این پیشدرآمد، قصد آن کردم تا از صلح و صفا، نه بهعنوان یک واژه که هرازگاهی صحبتی از آن میشود و سپس رخت برمیچیند بلکه با شیوه و و روشی دیگر سخن بگویم. وقتی برای نوشتن مطلب درباره روز جهانی صلح در منابع گوناگون سرک میکشیدم، روزهای متفاوتی از سال در نظامهای فکری، مذهبی و جغرافیایی مختلف را یافتم که چنین نامی به خود گرفته بودند. عجیب بود که با این وسعت و دامنه آرزو، جامعه انسانی امروزه بیش از هر زمانی از آن بیبهره و دور است. اینکه چرا چنین شده، سؤالی بنیادین است و سؤال بنیادی را باید پاسخی اساسی داد. میتوانستم و بهتر بود راه عافیت در پیش گیرم، روز جهانی صلح را تبریک بگویم، کم یا زیاد در وصف آن حرف بزنم و آن را برای همه جهان آرزو کنم و در پایان هم برای خوشایندترشدن مخاطب، صلح و آرامش را نزدیک و در همین روزهای پیشرو میسر بدانم؛ اما این را منصفانه ندیدم. گویا نسخه دموکراسی حداقل به اندازه بگیروببندش و هزینهای که برای آن پرداخت شده، بلاگردان نیست. حالا و با همه تأکیدات مذاهب و مکاتب بر لزوم دوستی و همدلی انسانها و ملتها باهم و در آستانه روزی دیگر از سالروزهای روز جهانی صلح، در گوشهوکنار دنیا خونریزی و ستیز آشکار و نهان برپاست. بسیاری از سیاستمداران کنونی جهان که با شعار جذاب صلح آمدهاند، اکنون در سر سودای بهپاداشتن دیگرباره امپراتوریها و تمدنهای منسوخی را دارند که انسان در شروع هزاره سوم رفتن آنها را دستاورد تمدن خود میدانست. در هزاره سوم، تمامیت منشور سازمان ملل بیپروا از پایه و اساس زیر پا گذاشته میشود و کشورگشایی و تصرف آشکار خاک و درنوردیدن مرزها نشانه میرود؛ پدیدهای که حتی فراتر و بدچهرهتر از تصرفهای مستعمرهای پنهان قرنهای پیش است؛ گویی اژدهایی مرده بار دیگر و با شمایلی جدید زنده شده و به حرکت درآمده است.
میتوان بدبین و تلخ نگاه کرد؛ اما این نباید بهمعنای آمادهشدن انسان برای انصراف دائمی از آرزوی صلح و جهان امن و آسوده تلقی شود. انسان با امید زنده است و با رائه آرزو و خیال به پیش میرود. بیایید باهم دوباره به مسئله نگاه کنیم؛ شاید چارهای یافت شود.
در لایههای سطحی اندیشه، دو معبر برای نگاه به موضوع صلح باقی است؛ یکی نگاه شعاری و مبتنی بر استفاده عنوانی از واژه که شرح بیفایدهبودن آن به اختصار در بالا گفته شد؛ در باغ سبز نشاندادن و همزمان در آتشهای مرده و نیممرده یا شعلهکش جنگ دمیدن که چرخه باطل و ناتمامی است.
راه دوم، جامه یأس پوشیدن، گفتمان اندوه دائمی از تقابل ملتها و کشورها و راه عزلتگرفتن است؛ این در نهایت میدان را برای تاختوتاز جنگافروزان تا مدام جهان خالی خواهد گذاشت.
ادامه دارد👇